دلم هر شب بیداره و داره با خاطراتت زندگی می کنه
هر چی به در و دیوارش می کوبم
تا شاید بتونم اسمت و نامت را فراموش کنم
خواستم کسی را جایگزین تو بکنم ولی نشد
دلم نذاشت
از هر کسی بهانه ای گرفت
آخه مید ونی عزیز
کسی را مثل تو لایق دوست داشتن نمی دید
نمی دونم تو عشق تو چی دیده بود
که حاظر نبود حتی تو رویاهاش هم تو از خودش جدا کنه
می دونی
صدا پاتو از حفظ بود
از وقتی که در خونه رو باز می کردی
دلم صدای قدم هاتو می شنید
وقتی که می خندیدی اون هم خندون بود
اما امان از اون روزی که کمی دلت غصه داشت
اون وقت بود که دیگه دلم دل نبود
می شد یک کاسه خون
نمی دونم چرا
ولی نمی تونست و طاقت نداشت گریه ها تو ببینه
طاقت نداشت صدای هق هق گریه هاتو و یا حق صدای بغض کرده تو رو بشنوه
و ...